سرخط خبرها

نگاهی به بهار و بهاریه نویسی در سبک خراسانی | حبذا باد شمال و خرّما بوی بهار

  • کد خبر: ۱۵۷۸۹۸
  • ۲۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۴
نگاهی به بهار و بهاریه نویسی در سبک خراسانی | حبذا باد شمال و خرّما بوی بهار
یافتن طبیعت و عناصر آن در اشعار شاعرانی که سردمدار سبک خراسانی هستند، کار سختی نیست. حتی بسیاری از قصیده‌هایی که شاعران درباری در مدح و ثنای پادشاه وقت می‌سرودند هم با تغزل‌هایی آغاز می‌شده که در وصف طبیعت است.

محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ دیوان‌های وزین شاعران ما پر است از سروده‌هایی که شکوه و زیبایی و طراوت طبیعت را به رخ می‌کشد؛ اشعاری که یا سرو و گل و بوستان و زمین و آسمان و بهار و خزان و جلوه‌های آن را توصیف کرده اند یا همین نشانه‌ها بهانه‌ای شده اند برای پندی و اندرزی و گلایه‌ای یا شرح حالی از خوشی و ناخوشی. سبک و سیاق از بهار سرودن و برای بهار سرودن از گذشته تا امروز ویژگی‌های منحصر به خود را پیدا کرده است.

با این حال، توجه به اصل این دگرگونی و تحول، همیشه پابرجا بوده است و مهم؛ چه آن زمان که رودکی چنین می‌گفته:

«آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار نزهت و آرایش عجیب/ شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان/ گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب...»

و چه بعد‌ها که فریدون مشیری سرود:

«بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک/ شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک... نرم نرمک می‌رسد اینک بهار/ خوش به حال روزگار». این مطلب بهانه‌ای است برای مرور برخی بهاریه نویسی‌ها و کمی کنکاش در چند و، چون آن‌ها در همین روز‌های فروردین ۱۴۰۲.

جایگاه ویژه طبیعت در سبک شعر خراسانی

یافتن طبیعت و عناصر آن در اشعار شاعرانی که سردمدار سبک خراسانی هستند، کار سختی نیست. حتی بسیاری از قصیده‌هایی که شاعران درباری در مدح و ثنای پادشاه وقت می‌سرودند هم با تغزل‌هایی آغاز می‌شده که در وصف طبیعت است. فرخی سیستانی قصیده‌ای دارد که طبق گفته نظامی عروضی در کتاب چهارمقاله اش آن را در وصف داغگاه امیر ابوالمظفر فخرالدوله سروده است؛ قصیده‌ای که ابیات ابتدایی آن در وصف باد شمال است و بوی بهار:

«چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار/ پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار/ خاک را، چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس/ بید را، چون پرّ طوطی برگ روید بی شمار/ دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد/ حبذا باد شمال و خرّما بوی بهار...»

یکی دیگر از چهره‌های شاخص بهاریه نویسی در سبک خراسانی را باید منوچهری دامغانی دانست که شاید عامه او را با شعر پاییزی اش به یاد بیاورند:

«خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/ باد خنک از جانب خوارزم وزان است» در این میان از شاعر شاهنامه و حکیم توس هم نباید غافل شد. فردوسی در مقدمه داستان رستم و اسفندیار، با وصف بهار، دریغش را بر مرگ اسفندیار جوان به دست پهلوان پیر بیان می‌کند. در جایی دیگر نیز در وصف مازندران می‌گوید: «که مازندران شهر ما یاد باد/ همیشه بر و بومش آباد باد/ که در بوستانش همیشه گل است/ به کوه اندرون لاله و سنبل است/ هوا خوشگوار و زمین پرنگار/ نه سرد و نه گرم و همیشه بهار...»

بهاریه‌های خراسانی

چامه‌های بهاری یا به بهانه بهار، در شعر شاعران اهل خراسان هم به چشم می‌خورد. محمدرضا شفیعی کدکنی چنین سروده است:

«بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا/‌ای بهار ژرف/ به دیگر روز و دیگر سال/ تو می‌آیی و باران در رکابت...» محمد قهرمان نیز این گونه از بهار و دل تنگی گفته است: «بهار آمد، ولی آگه نمی‌گشتم ز دل تنگی/ نمی‌آشفت اگر خواب مرا شور پرستوها»

بهار در شعر غلامرضا بروسان نیز چنین نشسته است:

«بعد از تو ما مثل بنفشه‌ها زندگی کردیم/ ناچار بودیم/ به درخت‌ها فکر کنیم/ و زندگی کنار پنجره بود/ کنار آستین کتم/ زندگی در یک قدمی بود/ به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم/ دستم را به نرده‌ها گرفتم/ و از هیاهو دست کشیدم/ زانو زدم/ و سرم را، چون دهان عطری باز کردم.» علیرضا بدیع نیز این چنین در برخی ابیاتش از بهار استفاده کرده است: «بهاراندام من! این شهر را اردیبهشتی کن/ که من برعکس شاعر‌ها به شدت ضدپاییزم» و «سلام من به تو‌ای اتفاق ناهنگام/ همیشه سبز بمانی همین بهاراندام/ بهار! از تو چه پنهان که سخت دل گیرم/ از این خزان که مرا خواست غنچه‌ای ناکام»

بهار بیرونی، بهار درونی

جایگاه ویژه طبیعت و بهار در سبک خراسانی البته به این معنا نیست که در سبک‌ها و سروده‌های دوره‌های بعد، رنگ و بویی از نوشدن و سرسبزی طبیعت به چشم نمی‌خورد. مصطفی محدثی خراسانی معتقد است اصل داستان برقرار است و فقط رویکرد‌ها عوض شده: «تصور من این نیست که بعد از دوره خراسانی توجه به مضمون «بهار» مورد غفلت واقع شده باشد؛ بلکه معتقدم بهار از آن دست مضامینی است که همواره از محور‌های الهام بخش و مضمون آفرین و محملی برای اندیشه‌های بلند در شعر فارسی بوده است؛ بلکه تفاوت در اینجاست که در دوره خراسانی، در رویکرد به بهار بیشتر توجه به ظاهر طبیعت و زوایای بیرونی بهار را داریم، اما در دوره‌های بعدی به برداشت‌هایی درونی‌تر و غیرمستقیم‌تر می‌ر سیم.»

بهاریه‌های گذشته و بهاریه‌های معاصر

محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم، مدت‌ها پیش در گفتگو با خبرگزاری مهر، درباره تفاوت بهاریه‌های گذشته و معاصر گفته بود: «واقعیت امر این است که اشعار و بهاریه‌های شاعران متقدم ایران از قوت کلام و قدرت خاص خودشان برخوردار هستند. صراحتا می‌گویم که شاعران معاصر اصلا نتوانستند به هیچ وجه در آثار ادبی و بهاریه‌های خود، درصدی از آن جوهره و قوت را حفظ کنند.»

هادی منوری نیز بر این باور است که:

«دیگر فرصت بهاریه سرودن و توجه نقاشی گرایانه به طبیعت به پایان رسیده است. امروز شاعران و پژوهشگران ادبی و فرهنگی ما نباید به دنبال پیداکردن بهاریه‌های قرن چهارم و پنجم و ششم هجری باشند. این آثار هیچ دردی از ما دوا نمی‌کنند.»

میرجلال الدین کزازی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و ادبیات، اما بر این باور است که:

«ادب پارسی در بسیاری از زمینه ها، حتی در زمینه‌ای مانند ستایش بهار که زمینه‌ای بسیار برونی است، آن چنان ژرفایی و فراگیری والایی دارد که برای همه مردمان در هر روزگار ارزشمند باشد. چون سخنوران به ویژگی‌ها و بن مایه‌های اندیشه‌ای پرداخته اند که پرسمان و نیاز همه مردمان در همه زمان هاست. به همین دلیل، نه تنها ادب کهن ما هرگز به فرسودگی نمی‌گراید، بلکه هرچه ژرف اندیش‌تر و آزموده‌تر و داناتر می‌شویم، می‌توانیم بهره‌های بیشتری از آن ببریم.»

بهار نیمایی

در روزگار معاصر به نظر باید سهراب را با قوت بیشتری شاعر طبیعت گرا بدانیم که مصادیق زیادی را هم در اشعارش برایمان به جا گذاشته است: «آب را گل نکنیم» و «صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید» یا «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است» و حتی خود نیما که هم عاشق طبیعت و زندگی روستایی اش بود و هم از طبیعت می‌گفت و هم معتقد بود:

«.. هیچ حسی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه بدهد.»

به این فهرست احمد شاملو، فروغ فرخزاد و فریدون مشیری را نیز می‌توان اضافه کرد که بهار در شعرشان از جنبه زیبایی ظاهری صرف خود فاصله گرفته است و بیشتر جنبه کنایی دارد و نماد و مفهومی است برای گذرکردن یا نکردن از دوره رنج و سختی ها؛ چنان که فروغ می‌گوید:

«.. خندید باغبان که سرانجام شد بهار/ دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم/ دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار/‌ای بس بهار‌ها که بهاری نداشتم.»

بهاریه‌های شاد و بهاریه‌های غمگین

بهار و تازه شدن طبیعت، ناخودآگاه آنچه به ذهن متبادر می‌کند، جنبه بیرونی قضیه است و زیبایی‌ها و دگرگون شدن‌ها و مبارک باد‌هایی که نثار می‌شود؛ اینکه طبیعت دارد نو می‌شود و پس چه بهتر که ما هم دم را غنیمت بشماریم؛ چنان که سعدی گفته است:

«برآمد باد صبح و بوی نوروز/ به کام دوستان و بخت پیروز/ مبارک بادت این سال و همه سال/ همایون بادت این روز و همه روز»

یا حافظ که سروده است:

«ساقیا آمدن عید مبارک بادت/ وان مواعید که کردی مرود از یادت»، «بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن/ به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن»، «ز کوى یار می‌آید نسیم باد نوروزى/ از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی» یا چنان که خیام نصیحتمان می‌کند: «ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست/ دریاب که هفته دگر خاک شده ست/ می‌نوش و گلی بچین که تا درنگری/ گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست».

اما خیلی وقت‌ها این نوشدن ظاهر و باطن، خودش دست مایه‌ای بوده است برای سرودن از نشدن‌ها و نرسیدن ها؛ برای همه آنچه آرزو بوده و محقق نشده، رؤیا بوده و همان رؤیا باقی مانده یا برای همه فراق‌ها و هجر‌ها و دوری‌هایی که زخمی شده است بر جگر و رنج‌ها و حسرت‌ها را به یاد می‌آورد. یکی از جان گدازترین این اشعار را باید سروده سایه دانست که پس از کودتا و برای دستگیری دوست صمیمی اش، مرتضی کیوان، در فروردین ۱۳۳۳ سرود:

«بهار آمد گل و نسرین نیاورد/ نسیمی بوی فروردین نیاورد/ پرستو آمد و از گل خبر نیست/ چرا گل با پرستو هم سفر نیست/ چه افتاد این گلستان را چه افتاد/ که آیین بهاران رفتش از یاد/ چرا پروانگان را پر شکسته ست/ چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست/ چرا خورشید فروردین فروخفت/ بهار آمد گل نوروز نشکفت/ مگر دارد بهار نورسیده/ دل و جانی چو ما در خون کشیده...» تصنیف معروف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» عارف قزوینی یکی دیگر از این نمونه هاست: «هنگام می‌و فصل گل و گشت چمن شد/ دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد/ از ابر کرم خطه ری رشگ ختن شد/ دل تنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد»

یا نمونه‌های امروزی دیگر مانند:

«امسال نیز یکسره سهم شما بهار/ ما را در این زمانه چه کاری ست با بهار» که از اشعار محمدعلی بهمنی است. «نوروز آوارگان» سروده شاعر افغانستانی، خلیل ا... خلیلی که پس از تهاجم شوروی به افغانستان سروده شد نیز یکی دیگر از همین اشعاری است که ردپای نوروز و بهار در آن دیده می‌شود، اما غم درون آن بر شعر سایه انداخته است: «گویید به نوروز که امسال نیاید/ در کشور خونین کفنان ره نگشاید/ بلبل به چمن نغمه شادی نسراید/ ماتم زدگان را لب پرخنده نشاید...»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->